باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

تقدیم به علی فتاحی

چشم مخصوص تماشاست، اگر بگذارند
و تماشــــای تــــــو زیباست، اگر بگذارند

سندعقل مشاعیست، همه می دانند
عشـــــق اما فقط از ماست، اگر بگذارند

من از اظــــهار نظرهای دلــــــــم فهمیدم
عشـق هم صاحب فتواست، اگر بگذارند

ای جماعت !غضب آلوده نگاهــــم مکنید
دل مــن مــال شــمـاهاست، اگر بگذارند

دل رنجیده من! باز مگو دوست کجاست؟
خــانه دوست همین جاست،اگر بگذارند...



از اینترنت

نظرات 2 + ارسال نظر
علی دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:27

سلام بر تو وتمامی کسانی که وسعت دوستیشان بیشتر از وسعت دیدن است
برایت روزهایی شیرینتر از روزهای شیرینت ارزومندم ،
رهای دایی رو ببوس

[ بدون نام ] شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:02

ز آسمان به کجا آمدم خدا؟! بنویس
از آن دقیقه ی اول ، از ابتدا بنویس

چطور شد که پدر اشتباه فاحش کرد؟!
و سیب،وسوسه شد! دست بر قضا؟ بنویس

گناهِ سیب خوری با پدر ، قبول، ولی
برای عذرِ گناهش خودت بیا بنویس

زمینه ساز گناهِ پدر خودت بودی!
بهشت و تابلوی ممنوع؟! ها ، چرا ؟ بنویس

(هُوَ حریص ُ الی ما مُنِع)، کلام تو نیست؟!
تو نقطه ضعفِ پدر داشتی خدا ، بنویس

تراژدی غم انگیزِ سیب ، بازی بود
که بار عشق بیفتد به دوش ما ! بنویس

من از گناه پدر شاکی ام ، به ما بد کرد
حسابِ ما و پدر را جداجدا بنویس

سروده محمد حسین ملکیان ( فراز )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد