باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

به من و سادگی‌ام خندیدی

مطمئن باش و برو


ضربه‌ات کاری بود


دل من سخت شکست


و چه زشت


به من و سادگی‌ام خندیدی


به من و عشقی پاک


که پر از یاد تو بود


و خیالم می‌گفت تا ابد مال تو بود


تو برو،


برو تا راحتتر


تکه‌های دل خود را آرام سر هم بند زنم


از:        ؟ (اینترنت)

نظرات 4 + ارسال نظر
خفاش سیاه دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 http://www.blackbat.blogsky.com

وبلاگ جالبیه. سر بزنی ما هم خوشحال می شیم.

توسعه محاسبات جفتی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:58

فکر ز یباست فکرحس غریب دلتنگیست اما نه برای تباه کردن جان... نظردو.دلها به هم گره میخورند اما چه سخت باز میشوند وچه تلخ می شکنند ....نظر سوم.تا خدا هست ونفس هست غم از دل بزداییم گونه را پاک کنیم زمزمه عشق بخوانیم دل پر امید را در پی خوبان بسراییم.

غزلک یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 http://golemamgoli.blogsky.com/

و خیالم می‌گفت تا ابد مال تو بود...

---------
کاش خیالی وجود نداشت!

جیرجیرک چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 http://jirpartala.blogsky.com/

تو به من خندیدی و ندانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست
که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
«که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت »

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد