باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

برای تو که لطافت باران را حس میکنی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد


که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد



لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم


هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد



با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر


هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد



هر کسی در دل من جای خودش را دارد


جانشین تو در این سینه خداوند نشد


 

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها


عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
                                                                         از وبلاگ پرواز عاشقانه


نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:35

اگریک شب خودت را جای این مهتاب بگذاری

پلنگ زخمی ات را در دل مرداب بگذاری

مرا کشتی بسازی کاغذی از روی لج بازی

پر از سنگم کنی بعدا میان آب بگذاری

بمان همسایه ها سیلت کنند انگار چیزی نیست

دلی را توته توته کرده در بشقاب بگذاری

من از پایان دنیا از تو از تقدیر می ترسم

که بعد از مرگ من عکس مرا در قاب بگذاری

به شرطی حاضرم هرگز جگرخونت نبینم که

قدم بر روی چشم نوکرت ارباب! بگذاری

چه خواهد شد اگر روزی بیایی خانه ام مریم!

سرت را روی زانویم به وقت خواب بگذاری

از :کاوه جبران

[ بدون نام ] جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:15



اخرین شعر مرا قاب کن پشت نگاهت بگذار
تا که
تنهاییت از دیدن ان جا بخورد
و بداند که
دل من با توست

در همین یک قدمی .....!


honey

دلمن هم با توست
در همین یک قدمی......!

قیس چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 http://Www.qais.blogfa.com

سلام خدمت دوست عزیز.. شعر زیبایی بود .. امیدوارم موفق باشی.. من آبم خوشال میشم اگه به من سر بزنی... یا علـــــــــی...

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:46

اقایایران نژاد خیلی جالب بود.احسنت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد