باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

به تماشا سوگند و به آغاز کلام


به تماشا سوگند و به آغاز کلام  

و به پرواز کبوتر از ذهن واژه‌ای در قفس است  

حرف‌هایم مثل یک‌تکه چمن، روشن بود  

من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد 

 و به آنان گفتم: سنگ، آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ 

 در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی‌ست که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند  

پی گوهر باشید 

 لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید  

و من آنان را به صدای قدم پیک، بشارت دادم  

و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت 

 و به آنان گفتم: هر که در حافظة چوب، ببیند باغی  

صورتش در وزش بیشة شور ابدی خواهد ماند 

 هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود 

 آنکه نور از سرِ انگشت زمان برچیند 

 می‌گشاید گره پنجر‌ه‌ها را با‌ آه 

 زیر بیدی بودیم برگی از شاخة بالای سرم چیدم، گفتم‌: چشم را باز کنید 

 آیتی بهتر از این می‌خواهید؟ 

 می‌شنیدم که به هم می‌گفتند: سِحْر می‌داند، سِحْر! 

 سر هر کوه، رسولی دیدند ابر انکار به دوش آوردند 

 باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد خانه‌هاشان، پُر داوودی بود چشمشان را بستیم دستشان را نرساندیم به سر‌شاخة هوش 

 جیبشان را پُر عادت کردیم خوابشان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 http://taranoom.co.cc

سلام وبت عالیه خوشحال میشم به منم سر بزنی فعلا تا بعد!!!

میرزا قلیدون یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 http://qoleydoon.blogsky.com

that was beautiful buddy!

علی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:42

باید باران ببارد تا بفهمی

چه کسی رفیق روزهای آفتابی است...

دارمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد