باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی
باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی
پای بر چشمم گذار ای بهترین مهمان عشق
تا به یمن مقدمت برگسترانم خوان عشق
این تن یخ کرده دلمرده را جانی ببخش
با حضور گرمت ای خورشید تابستان عشق
گرچه قابل نیست اما در میان سینه ام
خانه ای سازم برایت از گل و سیمان عشق
زیر پامان:یک گلیم پاره از جنس غرور
پیش رومان:سفره ای از آب عشق و نان عشق
کاملا واضحه که از
محمدی است
رئوف
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 ساعت 08:39