باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

شعری از شاعر باز باران

یار مهوش
نرم نرمک تار میزد
جنبش انگشتهای نازنینش

به چه دلکش
به چه موزون

پرده پندار


پشت شیشه باد شبرو جار می زد

برف سیمین شاخه ها را بار میزد
پیش آتش
یار مهوش
نرم نرمک تار میزد
جنبش انگشتهای نازنینش

به چه دلکش
به چه موزون
یار مهوش
نرم نرمک تار میزد
نقشهای تار و گلگون
بر رخ دیوار میزد
موجهای سرخ می رفتند بالا روی پرده
بچه گربه جست می زد سوی پرده
جامهای می تهی بودند از بزم شبانه
لیک لبریز از ترانه
توله ام با چشمهای تابناکش
من نمی دانم چها می دید در رخسار آتش
ابرهای سرخ و آبی
روزهای آفتابی
چون دل من
پنجه نرم نگار خوشگل من
بسته میشد باز میشد
جان من لرزنده از ماهور و شهناز می شد
چشمهایم می شدند از گرمی پندار سنگین
پلکها از خواب خوش می آمدند آهسته پایین
با پر موزیک جان می رفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین ! بدرود با تو

ای زمین ! بدرود با تو
سوی یک زیبایی نو
سوی پرتو
دور از تاریکی شب
دور از نیرنگ هستی
رنج پستی
تیره روزی
کشمکش دیوانگی بی خانمانی خانه سوزی
دارد این جا آشیانه
آرزوی پاک و نغز کودکانه
آرزوی خون و نیروی جوانی
دارد اینجا زندگانی
دور از هم چشمی شیطان و یزدان
دور از آزادی و دیوار زندان

دور دور از درد پنهان
دور ؟ گفتم دور ؟ گفتم سوی خوشبختی پریدم ؟

پس چرا نا گه صدای توله خود را شنیدم
چشمها را باز کردم آه دیدم
یار رفته
تار رفته
آن همه آهنگ خوش از پرده پندار رفته
بر درخت آرزوی کهنه من خورده تیشه
نو نهال آرزوی تازه ام شل شد ز ریشه
پشت شیشه
باز برف سیم پیکر شاخه ها را بار می زد
باز باد مست خود را بر در و دیوار می زد
در رگ من نبض حسرت تار می زد



" گلچین گیلانی"

 

نظرات 17 + ارسال نظر
علی محمد محمدی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 http://www.ermes-3.blogsky.com/

جان من لرزنده از ماهور و از شهناز می شد
چشمهایم می شدند از گرمی پندار سنگین
پلکها از خواب خوش می آمدند آهسته پایین
با پر موزیک جان می رفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین ! بدرود با تو
ای زمین ! بدرود با تو

سلام به رئوف نازنین

جان را طراوتی دیگر بخشیدی با باران پاییزی ات !

شبنم پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:08

چگونه به زخمهای با میتوان گفت تمامی مسیر طی شده اشتباه بوده است!
یه بزرگی میگه"اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های بنهان متهم میکنند؛ اما مهربان باش"

زیبا بود؛مرسی

دوست پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:35

سلام ، اگه میشه این متن رو در صفحه اصلی وبلاگتون قرار بدید نه اینکه فقط تو بخش نظرات باشه ، ممنون

من خدا را دارم ، کوله بارم بر پشت
سفری باید کرد ، سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض !
سازکم با من گفت :
هر کجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ،
تو بگو از ته دل "" من خدا را دارم ""
من و سازم چندیست که فقط با اوییم .

در ضمن اینم بگم که آشنا هستم . فقط خودمو معرفی نمیکنم آقای ایران نژاد عزیز

خیلی خوبه - تبریک میگم
چون من هنوزخودمو نشناختم بخدا !

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:53

سلام خواهر خوبم ، سلام عشق قدیمی

کنون : غریبه و دیروز : غم آشنای صمیمی


تو را چه شد که بناگاه ، گسستی ای همه دریا !

چگونه شد که بر آشفتی از عبور نسیمی !؟


تمام دلخوشی ام از جهان و آنچه در آن است

فقط کنار تو باشم به روی کهنه گلیمی !


گرفتم این که برای همیشه از تو بریدم

رهام می کند آن خاطرات دفتر سیمی !؟


نه ماه من ، نه عزیزم ، من و بدون تو ماندن !؟

قبول می کند این را ، کدام عقل سلیمی !؟



چه صبح سرد قشنگی - سه شنبه هفتم آذر -

کلاس درس ریاضی (1) ، دبیری شیمی !



درست ساعت ۱۰ بود ، کلاس آخر سالن

نشسته بودی و در دست : کتاب شعر تمیمی !



- سلام خانم !

علیک !

-حال شما !؟

خوبم و ....

آری



همین و اسم تو حک شد به سینه : میم - کریمی !


چهارسال پیاپی به میل ما سپری شد

نه از مواجهه ترسی ، نه از مؤاخذه بیمی


ولی ... نه ! این همه ی ماجرا نبود ، چرا که

تو پشت پا زدی افسوس ، به آن قرار قدیمی


... و بعد یکسره نیش نگاه رهگذران و

دوباره طعنه شنیدن ز دوستان صمیمی !

... و اینک این من رنجور ، غریب و بی کس و مهجور

نشسته کنج اتاقی ، به انتظار شمیمی !

تنها چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 http://www.ebad1625.blogfa.com

سلام
خیلی لذت بردم
وبلاگ قشنگی دارین

قابل شما رو نداره

کاوه جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 14:54 http://www.gongekhabdide.blogsky.com

گرچه از فاصله ها نیز از من دورتری!
ولی انگار همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی..
باد می آید و انگار تویی می گذری
________________________
ممنون از حضورتون..

یاسر سهرابی شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 http://www.pikapik.blogfa.com

درود بر شما.
خواندمتان.زیباست.
برایتان آرزوی پیروزی و بهروزی دارم.

رضایی یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 22:10 http://pakatekhalei.blogfa.com/

سلام بر رئوف
دست مریزاد دوست من

zahra دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 http://www.chatriazbaran.blogfa.com

یارمهوش نرم نرمک تار میزند.درودزیبا بود بااحترام دعوتید.

خواهم آمد به در خانه زیبایی تو

[ بدون نام ] یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:47

بگذار که زشت بی‌کلاسم باشی

یا این که رفیق آس و پاسم باشی

از عشق بگو لهجه مهم نیست عزیز!

تنها مهم این است « هَناسم » باشی.




کیوان

فاطیما.ع پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:22

سلام وبلاگ زیبا و خنکی بود از این که این افتخار رو به من دادین که وبلاگتون رو به تماشا بنشینم سپاسگزارم.

اوجوبه شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:45 http://www.ojobeam.blogsky.com

سایه یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 00:08 http://asalbanoo90.blogfa.com/

سلام خوبی؟چرا دیر به دیر مطلب میذاری؟
من وبلاگم رو استارت زدم گفتم اگه دوس داری یه سر بزنی شاید خوشت بیاد،خوشحال میشم.
راستی نظر یادت نره واسم بذاری باران جان............
منتظرم ؛ فعلا بای

علی محمد محمدی سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:44 http://ermes-3.blogsky.com/

رئوفی جان !

تو را به خدا یه پست جدید ! کم تو کف بذارمون !

حیدر شکری زاده پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:16

رئووووووووووووووووووووووف

وتگه س
برده گه س
مرده گه س
گوشت په س
درس بیه س

حیدر شکری زاده یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 http://morabbaa.blogfa.com

هناسم رئوووف

دردت ده کولم رئووف

گشتکسمی رئوووووف


دوست شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:06

این متن ربطی به این پست تون نداره ولی من میذارمش دیگه :

وقتی " نیاز " بشر را وادار می کند که نان از یتیم خانه بدزدد باید نیک پنداشت که دزد اشتباه چاپی کلمه " درد " است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد