باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

سلام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خداحافظ...

خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها

خداحافظ عزیز ِ بوسه های معصوم ِ هفت سالگی

خداحافظ گلم ، خوبم ،

خواهرم

خلاصه ء هر چه همین هوای همیشه ء عصمت !

خداحافظ ای خواهر بی دلیل رفتن ها

خداحافظ ...!

 

حالا دیدار ما به نمی دانم آن کجای فراموشی

دیدار ما اصلا" به همان حوالی هر چه باداباد

دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند.

پس با هر کسی از کسان من از این ترانهء محرمانه سخن مگوی

نمی خواهم آزردگان سادهء بی شام و بی چراغ

از اندوهِ اوقات ما با خبر شوند !

 

قرارِ ما از همان ابتدایِ علاقه پیدا بود

قرارِ ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود

پس بی جهت بهانه میاور

که راه دور و

خانهء ما یکی مانده به آخر دنیاست !

 

نه ...

دیگر فراقی نیست

حالا بگذار باد بیاید

بگذار از قرائت محرمانهء نامه ها و رویاهامان شاعر شویم

دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند

دیدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشین

تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید

تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست !

 

حالا می دانم

سلام مرا به اهل هوای همیشهء عصمت خواهی رساند.

یادت نرود گلم !

به جای من از صمیم همین زندگی

سرا روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس !

 

دیگر سفارشی نیست

تنها

جان ِ تو و جان ِ پرندگان پر بسته ای

که دی ماه به ایوان خانه می آیند

خداحافظ !

 

                                                         " سیـــد علی صالحی "

 

نظرات 6 + ارسال نظر
۱۲۱۵۴ سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:22

تو نیستی ببینی بر روی طاقچه ی اتاقم عکسی است

از باران

گاه میباریم با هم

گاه برایم چتری میخرد و من برایش تکه ابری

با هم میدویم.خیس میشویم .خاطره میخوانیم.خانه اش

همینجا بود در حوالی دل من. اثاث کشی بی نظیری

داشت.آب و آیینه و قابی از باران.حالا اینجا نشسته کنج

اتاقم و نگاه معصومانه ای که گاه گاه هدیه میدهد مرا

باوه یال سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:19

سلام جان برادر ممنونماز لطفت
شعر سید علی صالحی رو هم برداشتم با یه دنیا خاطره
دست مریزاد
د ود

علی محمد محمدی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:17 http://ermes-3.blogsky.com/

سلام به رئوف و طراوت بارانی اش !
ما رو بردی ۱۰ - ۱۲ سال پیش و حال و هوای خوانش قشنگ این شعر زیبا توسط زنده یاد شکیبایی

قرارِ ما از همان ابتدایِ علاقه پیدا بود

قرارِ ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود

پس بی جهت بهانه میاور

که راه دور و

خانهء ما یکی مانده به آخر دنیاست !

مرسی رئوفی نازنین

Different شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:00

روحم می خواهد برود یک گوشه بنشیند،پشتش را کند به دنیا، پاهایش را بغل کند و

بلند بلند بگوید:من دیگر بازی نمیکنم...

Different شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:05

چرا خداحافظ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارشین دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 http://23869.blogfa.com

سلام
وب زیبایی داری
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد