باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

up to date

قبل ها بهتر بود حداکثر این که

                     "هیچ نامه ای به مقصد نمیرسید"


                  اما این روزها هیچ وبلاگی بروز نمی شود!

نظرات 11 + ارسال نظر
۱۲۱۵۴ یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:34

همه دارند له له میزنند

دارند میدوند

خبر آمد دیشب بچه ای گرسنه خوابید

و مادری گونه خیس کرد

دیگر جایی برای شعر نمانده

حالا که حتا پای مرغ از سفره های ایران سازان فردایمان برید

۱۲۱۵۴ دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:16

بی سبد با خوشه ای بروزم

خواستی بیا...

به چشم - می آیم

حمدالله لطفی چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 http://shabanehaye-bito.blogfa.com

سلام

با غزلی چاپ نشده به روزم





.

فرشاد چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:05

سلام ، امروز رفتم رو سایت دکتر شریعتی دیدم خدا رو شکر ف ی ل ت ر نیست !

علی محمد محمدی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:23 http://ermes-3.blogsky.com

کدام پل
در کجای جهان
شکسته است!؟
که هیچکس به خانه اش نمی رسد

سلام رئوف جان
خوندم مطلب قشنگت و
ولی چرا اون عکس بارونی و بر داشتی
زیبا بود

سلام شاعر
ممنون که آمدی
عکس خیلی با کیفیته
نمیدونم چرا تو وبلاگ اینقدر بد میشه؟!!!!!!!

علی محمد محمدی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:43 http://ermes-3.blogsky.com

بی کیفیتی از خودتونه قربان !!!

مرسی استاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حیدر سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 http://morabbaa.blogfa.com

..این جمله های طولانی

سرانجام به خیابانی طولانی

منتهی می شود

که تو در انتهای آن خیابان

ایستاده ای

که در قلمرو آواز تو

حزن روییده است

اکنون به خاطر آن حزن

تا سپیده در خیابان

منتظر می مانیم...

(( احمدرضا احمدی))

۱۲۱۵۴ چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:37

سه لام

نی یه ست برا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسر چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:02

خیانت است یا عدالت؟؟؟؟ نوشت دوستت دارم و برای دو نفر فرستاد!!!!!!!!!

Stiwak یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:27

گذر لحظه های بد برای من شده عادت/چه ساده باورم شد این دقیقه های بی ساعت/چرا راضی به زندانم؟, به فکر نان و دندانم؟/در این بیراهه بی مقصد,به سوی هیچ میرانم/دلم خندید, دلم پژمرد,دل کم طاقتم افسرد/که من جادوی این شهرم, همین شهری که روحم خورد/کسی در عمق ذهن من,تمام روز می جوید/کسی که بیخ گوش من حقیقت تلخ میگوید/که تا کی بردگی کردن, که تا کی بندگی کردن؟/ به این روزا رو شب کردن, نمیگن زندگی کردن

۱۲۱۵۴ پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:47

فقط تویی که بروز نمیشوی باران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد