گذر لحظه های بد برای من شده عادت/چه ساده باورم شد این دقیقه های بی ساعت/چرا راضی به زندانم؟, به فکر نان و دندانم؟/در این بیراهه بی مقصد,به سوی هیچ میرانم/دلم خندید, دلم پژمرد,دل کم طاقتم افسرد/که من جادوی این شهرم, همین شهری که روحم خورد/کسی در عمق ذهن من,تمام روز می جوید/کسی که بیخ گوش من حقیقت تلخ میگوید/که تا کی بردگی کردن, که تا کی بندگی کردن؟/ به این روزا رو شب کردن, نمیگن زندگی کردن
همه دارند له له میزنند
دارند میدوند
خبر آمد دیشب بچه ای گرسنه خوابید
و مادری گونه خیس کرد
دیگر جایی برای شعر نمانده
حالا که حتا پای مرغ از سفره های ایران سازان فردایمان برید
بی سبد با خوشه ای بروزم
خواستی بیا...
به چشم - می آیم
سلام
با غزلی چاپ نشده به روزم
.
سلام ، امروز رفتم رو سایت دکتر شریعتی دیدم خدا رو شکر ف ی ل ت ر نیست !

کدام پل
در کجای جهان
شکسته است!؟
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
سلام رئوف جان
خوندم مطلب قشنگت و
ولی چرا اون عکس بارونی و بر داشتی
زیبا بود
سلام شاعر

ممنون که آمدی
عکس خیلی با کیفیته
نمیدونم چرا تو وبلاگ اینقدر بد میشه؟!!!!!!!
بی کیفیتی از خودتونه قربان !!!
مرسی استاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
..این جمله های طولانی
سرانجام به خیابانی طولانی
منتهی می شود
که تو در انتهای آن خیابان
ایستاده ای
که در قلمرو آواز تو
حزن روییده است
اکنون به خاطر آن حزن
تا سپیده در خیابان
منتظر می مانیم...
(( احمدرضا احمدی))
سه لام
نی یه ست برا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیانت است یا عدالت؟؟؟؟ نوشت دوستت دارم و برای دو نفر فرستاد!!!!!!!!!


گذر لحظه های بد برای من شده عادت/چه ساده باورم شد این دقیقه های بی ساعت/چرا راضی به زندانم؟, به فکر نان و دندانم؟/در این بیراهه بی مقصد,به سوی هیچ میرانم/دلم خندید, دلم پژمرد,دل کم طاقتم افسرد/که من جادوی این شهرم, همین شهری که روحم خورد/کسی در عمق ذهن من,تمام روز می جوید/کسی که بیخ گوش من حقیقت تلخ میگوید/که تا کی بردگی کردن, که تا کی بندگی کردن؟/ به این روزا رو شب کردن, نمیگن زندگی کردن
فقط تویی که بروز نمیشوی باران