دلم برای کسی تنگ استکه آفتاب صداقت رابه میهمانی گلهای باغ می آوردو گیسوان بلندش را به بادها می دادو دستهای سپیدش را به آب می بخشیددلم برای کسی تنگ استکه چشمهای قشنگش رابه عمق آبی دریای واژگون می دوختوشعرهای خوشی چون پرنده ها می خوانددلم برای کسی تنگ استکه همچو کودک معصومیدلش برای دلم می سوختو مهربانی را نثار من می کرددلم برای کسی تنگ استکه تا شمال ترینشمالو در جنوب ترین جنوبهمیشه در همه جا آه با که بتوان گفتکه بود با من ویوسته نیز بی من بودو کار من ز فراقش فغان و شیون بودکسی که بی من ماندکسی که با من نیستکسی .... دگر کافی ست
عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفتنه که گویند خسی بود که جوبارش بردعشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگکه به عمری نتوان دست در آثارش برد...
شعر خوانیتان را دانلود کردمآفرینُصدایتان زیبا نرم و ژر است خوشبحالتان از این نعمت بزرگ خدا استفاده کنید
باز باران٬ با ترانهمی خورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟... ... ... ... ...آن دل دیوانه ات کو؟روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟یادت آید روز بارانگردش یک روز دیرین؟پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟خاطرات خوب و رنگیندر پس آن کوی بن بستدر دل تو٬ آرزو هست؟* * *کودک خوشحال دیروزغرق در غمهای امروزیاد باران رفته از یادآرزوها رفته بر باد* * *باز باران٬ باز بارانمیخورد بر بام خانهبی ترانه ٬ بی بهانهشایدم٬ گم کرده خانه .....
حالا این بین تو آمن هوتبی یا عزیز مصر !؟
آمن هوتب یا عزیز مصر چه تفاوت دارداو یوسف است که ما را کشانده به دام خویش
قحطی محبت می آیدنه هفت سال ، هفتصد سال!درسیلوی قلبم ذخیره و پنهانت می کنمبگو کنعانیان منتظر نباشند،تقسیم شدنی نیستیحتی اگر یعقوب بیاید!!
سلام پس رئوف ایران نژاد که استاد علی محمدی ازش میگه شمایین!!تصور نمی کردم اینقدر جوان بشین!!!شعری که گذاشتید بسیار زیبا و نافذه، موفق باشید
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین
شمال
و در جنوب ترین جنوب
همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت
که بود با من و
یوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی .... دگر کافی ست
عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
نه که گویند خسی بود که جوبارش برد
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
که به عمری نتوان دست در آثارش برد...
شعر خوانیتان را دانلود کردم
آفرینُ
صدایتان زیبا نرم و ژر است
خوشبحالتان از این نعمت بزرگ خدا استفاده کنید
باز باران٬ با ترانه
می خورد بر بام خانه
... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
... ... ... ... ...
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست
در دل تو٬ آرزو هست؟
* * *
کودک خوشحال دیروز
غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
* * *
باز باران٬ باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬ بی بهانه
شایدم٬ گم کرده خانه .....
حالا این بین تو آمن هوتبی یا عزیز مصر !؟
آمن هوتب یا عزیز مصر چه تفاوت دارد
او یوسف است که ما را کشانده به دام خویش
قحطی محبت می آید
نه هفت سال ، هفتصد سال!
درسیلوی قلبم ذخیره و پنهانت می کنم
بگو کنعانیان منتظر نباشند،تقسیم شدنی نیستی
حتی اگر یعقوب بیاید!!
سلام
پس رئوف ایران نژاد که استاد علی محمدی ازش میگه شمایین!!تصور نمی کردم اینقدر جوان بشین!!!
شعری که گذاشتید بسیار زیبا و نافذه، موفق باشید