باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی
باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی
در این ویرانه دنیای فانی
به دنبال نگاهی جاودانی
فدا کردم تمام زندگی را
برای دیدن چشمان هانی
رئوف
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 ساعت 09:05
سلام، مرسی استاد
پر کن پیاله را
کین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد!
این جامها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و،آبم نمی برد!
من با سمند سرکش و جادویی شراب،
تا بی کران عالم پندار رفته ام...
تا دشت پر ستاره ی اندیشه های گرم...
تا مرز اندیشه های مرگ و زندگی...
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا...
تا شهر یاد ها...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد....!
هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا
که شرابم نمی برد....!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!
در راه زندگی،
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله میکشم از دل که : آب.......آب......
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد.....!!!
پر کن پیاله را......
سلام- مرسی استاد
نگاهی اگر ماند
نگاه تو بود وباران
چشمانت را که از باران دریغ نکنی
همیشه رودهایش را به دریا می رساند
سلام وبلگ خیلی خفنیه واقعا مرسی
بوی باران؛ بوی سبزه؛ بوی خاک
شاخه های شسته؛ باران خورده؛ پاک
آسمان آبی و ابر سفید؛ برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد. نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوتران مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار. خوش به حال روزگار
سال نوتون پیشاپیش مبارک استاد
به خانه ام اگر آمدی چراغ نیاور
دریچه چه طور
میخواهم به ازدحام کوچه خوشبخت بنگری
سلام به رئوف نازنین
سال نو مبارک
دوبیتی قشنگت رو خوندم و احساس قشنگت رو ستودم
وزن شعر دوبیتی کلا :
مفاعیلن/مفاعیلن/مفاعیل است
« ر » کلمه ی « نثار » از وزن خارجه اگه به جای نثار از «فدا » استفاده کنی مشکل مرتفع میشه
قربانت
سلام
بسیاران ممنون
لحاظ شد
جقدر کافیست گاهی دو سطر سکوت!
و چه معجزه ای می کند یک گلایه ساده
اگر بر زبان می آوردی
شعر قشنگی بود .
از ابرها واهمه دارم
نکند باد بیاید و تو نباشی
نکند ماه بگیرد و تو نباشی
انوقت چه کنم با این همه حرف
با این همه بیت ناتمام ....!!
honey
توآن باران تند بی قراری که راهی غیر باریدن نداری
نمی ماند نشانی از بدی ها اگر بر تک تک دلها بباری