باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

باران

باران باش .هیچکس به باران عادت نمی کند .هروقت بیاید خیس می شوی

عمری مرا ورق زد تقویم بی بهارم

سارای کوچک من، در باغ بی انارم

بنشین که من برایت شعری نگفته دارم

در قحطسالی عشق از من نرنج دختر

وقتی سبدسبد هیچ دست تو می سپارم

یادش بخیر سارا بعد از کلاس اول

نه میوه ای به جا ماند نه سینی انارم

چیزی نمانده جز مرگ در ذهن خشک پاییز

عمری مرا ورق زد تقویم بی بهارم

بوی لجن گرفته این لحظه های راکد

وقتی که گند میزد مرداب روزگارم

بابا،انار، باران... مشقی که خط خطی شد

این خاطرات خوش را در خاک می گذارم

بنشین عروس اول، بانوی کودکی هام

بنشین که من برایت شعری نگفته دارم


 وبلاگ شعر امروز/علی اکبرلطفی

www.lotfi61.persianblog.ir
نظرات 3 + ارسال نظر
. شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 http://.

سارای شما انار دارد به درک

هر کوفت و زهر مار دارد به درک

دارا پدرش به نان شب محتاج است

سارا پدرش دلار دارد به درک

غزلک یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 http://golemamgoli.blogsky.com/

چقدر تلخ...

علی چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:41

هوای کوچه تبدار است



چرا باران نمی باری؟



وکل شهر بیمار است



چرا باران نمی باری ؟



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد