مطمئن باش و برو
ضربهات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت
به من و سادگیام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود
تو برو،
برو تا راحتتر
تکههای دل خود را آرام سر هم بند زنم
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم
قصد این قوم فریب است بیا برگردیم
عشق بازیچهی شهر است ولی در ده ما
دختر عشق نجیب است بیا برگردیم
کرمها در دل هر کوچه اقامت دارند
روستا مأمن سیب است بیا برگردیم
چه حسابیست در این شهر که در مبحث جبر
جای بعلاوه صلیب است بیا برگردیم.....
چشم مخصوص تماشاست، اگر بگذارند
و تماشــــای
تــــــو زیباست، اگر بگذارند
سندعقل مشاعیست،
همه می دانند
عشـــــق اما فقط
از ماست، اگر بگذارند
من از اظــــهار
نظرهای دلــــــــم فهمیدم
عشـق هم صاحب
فتواست، اگر بگذارند
ای جماعت !غضب
آلوده نگاهــــم مکنید
دل مــن مــال
شــمـاهاست، اگر بگذارند
دل رنجیده من! باز
مگو دوست کجاست؟
خــانه دوست همین
جاست،اگر بگذارند...
از اینترنت
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت اما ...آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد.
خاک باران خورده آغشته ست بابوی تنت باد بوی آشنا می آورد از مدفنت
خاک باران خورده آغشته ست بابوی تنت
باد بوی آشنا می آورد از مدفنت
عصر تلخی بود عصر آخرین دیدارمان
آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت
مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز
موج می زد در خدا پشت و پناهت گفتنت
زنده ای در هر گیاه تازه کز خاکت دمد
گر چه می دانم که ذره ذره می پوسد تنت